کورشکورش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

بهونه ی زیبای زندگی

نقاشی

پسر گلم کورش جونم روز به روز کارهای جدید یادمیگیری و من وبابا محمد همش در حال ذق مرگ شدن هستیم چند روز بهت مداد رنگی دادم و یک مقوا  که روی ان حسابی نقاشی کنی  و تو عزیز دل هم حسابی از این کار خوشت اومده همش میخواهی نقاشی کنی   تا مداد رنگی می بینی میگی من من  همه این نقاشی میزارم کنار که بزرگ شدی هنر خودت ببینی الهی من فدای بزرگ شدنت برم البته نباید کسی متوجه بشه چون اون موقع همه میان تا این هنرهای زیبا رو بخرن ولی برای من این خط خطی ها زیباترین هنر دنیا هستش چون  عشقم با همه احساساتش این خط خطیها رو کشیده   من بابا محمد از اینجا تا اسمون عاشقتیم     ...
30 تير 1391

صندلی

فرشته کوچولوی مامان منا و بابامحمد به اندازه ستاره های اسمون عاشقتیم تا بی نهایت دوست داریم تک ستاره قلبم کورش جون چند روز قبل بابامحمد برات صندلی مخصوص گرفته  که فقط خودت استفاده کنی شما هم هر موقع برنامه میخواهی ببینی روی اون می شینی و تلویزیون می بینی و یا وقتی من صندلی کنار دیوار میزارم دوباره بر می داری میاری جلو تلویزیون میزاری کسی هم نباید دست بزن صدای شما در میاد عکست میزارم موقع دیدن تلویریون ببینی چطور تو بهرش رفتی البته این غکسا مال قبل از ارایشگاه رفتنت هستش ...
27 تير 1391

ارایشگاه

عزیزم می دونی قشنگی زندگی چیه ؟ اینه که تو ندونی یکی برای سلامتیت دعا میکنه البته 2 نفر دعا میکنن من وبابا محمد پسر گلم میدونی امروز چی شد من وشما بیرون بودیم بابا محمد اومد دنبالمون بعد داشتیم میومدیم خونه که دیدیم ارایشگاهی که بابا محمد همیشه میره هیچ کس داخلش نیست بابا محمد از فرصت استفاده کرد  شما برد ارایشگاه ولی من حالم گرفته شد دفعه اولت میری ارایشگاه دوربین نیاوردم خوب دیگه شما ببخشید تا برسیم خونه اول ازت عکس میگیرم واقای ارایشگر رفت شروع کن که موهات شونه کن  شما بغض کردی ازمن پرسید چه مدلی بزنم گفتم کوتاه کوتاه مدل تیفوسی بزن که گریه شما در امد وای چیکار کردی وقتی به دنیا امدی انقدر گریه نکردی نه ببخشید ...
25 تير 1391

پارک

سلام به روی ماهت به چشمون سیاهت کورش جون خوب هستی ؟ سرحال هستی؟ خداروشکر عزیزدلم امروز از صبح تا شب خونه بودیم دیگه شب کلافه شدی که من وبابا تصمیم گرفتیم ببریمت پارک ولی وسایل بازی که به سن شما بخوره نداره ولی دوست داری بچه ها رو ببینی کارات کردم وبا بابا محمد رفتیم پارک بام شهر حسابی حال کرده بودی سر و صدا راه انداخته بودی بعد یک اقا فیل بود که تفریبا به سنت میخورد داخلش نشستی خوشت اومد بابا محمد رفت بلیطش بگیر بیاد که یک نی نی که با مامانش بغل فیل بودن اومد حلو تا دیدیش به اونم اشاره کردی بیاد بشین اونم قبول کرد وبا هم بازی کردید خوشت اومده بود بعد دیگه کم کم اومدیم بیرون که گریه میکردی میخواهی برگردی داخل پارک که بابا محمد اروم...
24 تير 1391

مهمان

سلا م به گل پسرم عزیزم خدارو شکر بهتر شدی  تقریبا تب نداری خیلی کم   امشب قرار دوستای من  بیان خونمون شما متوجه شدی اخه زیاد اذیت نمیکنی تازه کمک هم میکنی       فدات بشم امروز که بابامحمد باید زود بیاد زنگ زده میگه من تا عصری نمیام ساعت 7 بابا اومده خونه یک کمک بزرگ کرده این کمک مهمونا میدونن چی؟ مهمون ها نزدیک ساعت 10 اومدن مینا جون و ملیحه جون وهمسر محترمشون شما حسابی برو وبیا میکردی دست خاله هارو میگرفتی وبهشون میگفتی کجا بشینن وبعد شام خوردیم نمیدونم از شام خوششون اومد یانه؟ بعد از شام کیف خاله رو براشون اوردی و بهشون دادی خیلی جالب بود بعد چای با کیک خوردیم و بعدش بستنی خوردیم دوباره کیفه...
21 تير 1391

مریضی

سلام گل پسرم امیدوارم همیشه سالم وشاد باشی این چند روز حال خوبی نداری من و بابا محمد بدتر هستیم وقتی میبنم حالت خوب نیست حسابی حالمون گرفته میشه پنچشنبه رفتیم باغ پرندگان چشمت مشکل پیدا کرد که هنوزم مشکل داره   جمعه من وشما و بابا محمد و بابایی و مامانی و عمو مصطفی رفتیم قمصر . من و بابا محمد حسابی حواسمون بود دست به جایی نزاری اگه دست میزاشتی سریع دستت می شستم تازه برای شستن دستت اب از خونه برداشتم اب تصفیه که نکن اب اونجا الوده باشه مریض بشی خلاصه شب برگشتیم خونه   شنبه شب با هم رفتیم بیرون وقتی برگشتیم خونه احساس کردم بدنت داغ دماسنج گذاشتم دیدم 39 شما قطره استامینوفن نمیخوری دیدم دیر وقت به دایی ب...
20 تير 1391

دیدار زیبا

عزیزدلم کورش جونم یک اتفاق جالب و زیبا افتاده که هیچ وقت فکرش نمیکردم امروز متوجه شدم دنیا خیلی کوچیک من به واسطه وبلاگ شما با یکی از مامان نی نی ها دوست شدم که همون وبلاگ رضا جونی باشه   وبا هم چت میکردیم که متوجه شدم با بابای رضا همشهری هستیم . اون هفته که چت کردیم مامان رضا جون گفت قرار دوشنبه بیان کاشان من که خیلی خوشحال شدم وقتی رسیدن با هم تلفنی صحبت کردیم ولی متاسفانه من تا پنچ شنبه برنامه ام پر بود پنچشنبه هم اون نمیتونست دیگه جمعه ظهر طاقت نیاوردم زنگ زدم ادرس خونشون بگیرم برم ببینمش  چون عصری دیگه نمیتونستم وقتی ادرس داد حدس بزن چی شد باور نمیکردم یک کوچه با هم فرق داشتیم  فکرش بکن وقتی با هم دوست شدیم ...
16 تير 1391

باغ پرندگان

سلام به عزیز دلم کورش جونم مامان شرمنده این چند روز حسابی مشغول بودم نرسیدم به وبت سر بزنم الان یه ذره جبران می کنم امروز که بابا محمد میخواست بره بیرون گفت میای بریم باغ پرندگان فقط یک دور بزنیم  ناهار هم خونه مامانی و بابایی باشیم منم گفتم حرفی نیست قرار شد هر موقع بیدار شدی زنگ به بابا محمد بزنیم  بیاد با هم بریم تا کارات بکنم وصبحانه بخوری وبابا محمد هم بیاد ساعت نزدیک 12 شده بود  داشتیم میرفتم که بابا محمد به مامانی و عموها گفت شما هم میاد گفتن بله دیگه همگی رفتیم که برای ناهار خونه باشیم اونجا که رسیدیم حسابی بازی کردی همه نوع پرنده ای بود وهمین طور همه حیوانی مثل گربه وکانگورو و شتر و اسب و... میخ...
15 تير 1391

لب تاب

سلام به گل پسرم کورش خان که عزیزتر از جانم هستی عزیزم تو علاقه خاصی به لب تاب داری هر جا لب تاب باشه کورش هم همون جا هستش  ولی لب تاب عمو مصطفی رو بیشتر همه دوست داری نمیدونم برای رنگش که سفید یا از اول اجازه بهت داده که دستش بزنی ولی جالب تر اینجا هستش تا سراغ لب تابش میری دست بهش نمیزنی جلوش میشینی اگه عمو مصطفی بهت خندید سریع زیرورو میکنی اگه فقط نگاهت کرد بلند میشی میری سراغ بازی خودت  ولی مال من کاری به اجازه نداری خودت هر کاری بخوای بهش میکنی .داشت یادم میرفت دوستم لب تابش اورده بود منزل ما بهش گفتم حواست باشه کورش میاد سراغش ولی شما یک نگاه کردی هیچ محلی نزاشتی انگار نه انگار که عاشق لب تابی منم حسابی حال کردم ...
9 تير 1391

کورش دختر نمیشهههههههههه

سلام به عشق زندگی من وبابا محمد. ما هر چی بگیم دوست داریم کم گفتیم ما برات میمیریم تو همه جون وعمر وزندگی من وبابا محمد هستی کورش جونم تو به سرت خیلی حساسی دست به سرت برسه صدات در میاد اصلا کلاه ملوانی که داری سرت نمیزاری سریع کلات در میاری نمیزاری موهات شانه کنم سریع چشمات میمالی عاشق حمامی به شرطی که دست به موهات نزنم بخاطر حساسیت بعضی وقتا بابا محمد باهات شوخی میکنه شال من سرت میکن صدای عزیزدلم در میاره و بهت میخوند امشب دوباره این کار کرد منم سریع عکس گرفتم الهی من فدات بشم مامان به بابا محمد بگو اینجوری نکنه اخه من شوخی هم دوست ندارم شما اذیت بشی     ...
8 تير 1391